لغتنامه دهخدا
دانشجو. [ ن ِ] (نف مرکب ) دانشجوی . جوینده ٔ دانش . طالب علم . دانش پژوه . علم خواه : پس بقیاس عقلی برهانی گوییم که آفریدن این چیزها، دانستی و آوردن مر این نفس دانشجوی را اندر مردم و تقاضای نفس مردم و حریصی او بر بازجستن این چیزها چنانست که خدای بدان م