مرشحدیکشنری عربی به فارسیداوطلب , خواهان , نامزد , کانديد , داوخواه , صافي , کانديد شده , منصوب , تعيين شده , ذينفع
داوطلبفرهنگ فارسی عمیدکسی که به میل و ارادۀ خود حاضر شود کاری را بر عهده بگیرد؛ داوخواه. Δ داوطلبین غلط است.