دختهلغتنامه دهخدادخته . [ دُ ت َ / ت ِ ](ن مف ) دوخته . دو چیز بهم متصل شده بوسیله ٔ خیاطت یامیخ . خیاطت کرده . (جهانگیری ). مخفف دوخته است که خیاطت کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر). || دوشیده . (برهان ) (آنندراج ) : <br
پردختهلغتنامه دهخداپردخته . [ پ َ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرداخته . اداشده . تأدیه شده . || پرداخته . تهی . خالی . مخلی . صافی : نه ازدل بر او خواندند آفرین که پردخته از تو مبادا زمین . فردوسی .پیاده
بردختهلغتنامه دهخدابردخته . [ ب َ دَت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پردخته . پرداخته : ازآهو سخن پاک و بردخته گوی ترازو خرد سازدش سخته گوی . اسدی .رجوع به پرداخته شود.