درآکندنلغتنامه دهخدادرآکندن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آکندن . پر کردن . انباشتن .اِعتِباء. (از منتهی الارب ). و رجوع به آکندن شود.
اعتباءلغتنامه دهخدااعتباء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درآکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (صراح ). احتشاء. (یادداشت مؤلف ) (ذیل اقرب الموارد).
تربیسلغتنامه دهخداتربیس . [ ت َ ] (ع مص ) درآکندن مَشک و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر کردن مشک . (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تربیز شود.
آکندنلغتنامه دهخداآکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی بیاکنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار. <p class="au