درافشاندنلغتنامه دهخدادرافشاندن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن : بوزنه دیگر بار لطافتی بجای آورد و شاخه ها درافشاند و خوک بکار می برد تا هیچ نماند. (سندبادنامه ص 169). رجوع به افشاندن شود.
درفشاندنلغتنامه دهخدادرفشاندن . [ دُ ف َ ف ِ دَ ] (مص مرکب ) درافشاندن . افشاندن در. پراکندن در : دیده درمی فشانددر دامن گوئیا آستین مرجان داشت . سعدی .