درانجاملغتنامه دهخدادرانجام . [ دَ اَ ] (ق مرکب ) (از: در+ انجام ) در آخر. سرانجام . به آخر. بفرجام . باری .
درانجامیدنلغتنامه دهخدادرانجامیدن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) به آخر رسیدن . به پایان رسیدن . پایان گرفتن . به انتها کشیدن : چه معلوم و مقرر است که هرچند آدمیان را روزگار دورتر درانجامد، در همتها قصور زیادت بود. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 5).<b
هناکدیکشنری عربی به فارسیانجا , درانجا , به انجا , بدانجا , در اين جا , دراين موضوع , ان مکان , انسو , انطرف , واقع در انجا , دور
تاغستانلغتنامه دهخداتاغستان . [ غ ِ] (اِ مرکب ) از «تاغ » و «ستان » جایی که درخت تاغ درآنجا بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم ).
لاتیدانواژهنامه آزاداسم روستا و پل تاریخی دراستان هرمزگان وبه محلی که گل لاتی درآنجا میرویدمانندنرگس زار
فنوعئیللغتنامه دهخدافنوعئیل . [ ] (اِخ ) (وجه اﷲ) در عرف ، محلی است بین یبوق و سکوت ، و یعقوب درآنجا با فرشته کُشتی گرفت . (از قاموس کتاب مقدس ).
درانجاملغتنامه دهخدادرانجام . [ دَ اَ ] (ق مرکب ) (از: در+ انجام ) در آخر. سرانجام . به آخر. بفرجام . باری .
درانجامیدنلغتنامه دهخدادرانجامیدن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) به آخر رسیدن . به پایان رسیدن . پایان گرفتن . به انتها کشیدن : چه معلوم و مقرر است که هرچند آدمیان را روزگار دورتر درانجامد، در همتها قصور زیادت بود. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 5).<b