احتو , اشمل , جسد , دب , طوق , ميراث
دربرداشتن , شامل بودن
دربرداشتن، شامل شدن.
جسم دادن (به) , مجسم کردن , دربرداشتن , متضمن بودن
محتوي بودن , دارا بودن , دربرداشتن , شامل بودن , خودداري کردن , بازداشتن
۱. چیزی را جزء خود درآوردن؛ دربرداشتن؛ شامل بودن.۲. پذیرفتن.