درجةدیکشنری عربی به فارسیزينه , درجه , رتبه , پايه , ديپلم يا درجه تحصيل , نمره , درجه بندي کردن , نمره دادن , پله , نردبان , پله کان , مرتبه
دَرَجَةًفرهنگ واژگان قرآندرجه و مرتبه صعودي (درج به معني "پله "را در جائي بکار ميبرند که مساله بالا رفتن و صعود را در نظر داشته باشند )
درجۀ عادیeconomy class, tourist classواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درجه در مسافرتهای هوایی که نرخ آن از سایر درجات ارزانتر است و در آن خدمات کمتری به مسافر ارائه میشود؛ پایینترین سطح خدمات مسافرتی متـ . عادی 2، درجۀ گ
گشت رسانهگرانpress tripواژههای مصوب فرهنگستانگشت برنامهریزیشده ویژۀ نویسندگان و خبرنگاران امور مسافرتی برای تشویق و ترغیب آنها به درج مطلب دربارۀ مقصدهای گردشگری
انجلیینواژهنامه آزادنام روستایی در شمال شهر خرم دره واقع در جاده ویستان. این روستا یکی از جاذبه های گردشگری این شهر است.
حلبلغتنامه دهخداحلب . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) شهر بزرگی است ازشام ، خرم و آبادان و با مردم و خواسته ٔ بسیار و یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم ). شهری ب
اشقودرهلغتنامه دهخدااشقودره . [ اِدَ رَ ] (اِخ ) تلفظ ترکی یا معرب اشکودره است و کلمه ٔ مزبور در لغت آرنائودی (البانی ) مشتق از «کودره » بمعنی تپه است زیرا بروایت بارلیتوس این بلاد