درخارلغتنامه دهخدادرخار. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 256هزارگزی جنوب کهنوج و 18هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8
درخورلغتنامه دهخدادرخور. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) درخورنده . لایق . سزاوار. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). زیبا. اهل . صالح . بابت . از در. فرزام . شایان . حقیق . جدیر. حری . خلیق . قمین . حجی . حجی ٔ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بد
درخوردیکشنری فارسی به انگلیسیable _, apposite, appropriate, apt, condign, congruous, decent, equal, felicitous, fitting, for, germane, just, likely, ly, meet, proper, right, seasonable, suitable, well, worthy