درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit
applicationsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه های کاربردی، کاربرد، درخواست، استفاده، استعمال، درخواست نامه، ضمیمه، ممارست
طلبدیکشنری عربی به فارسیدرخواست , درخواست نامه , پشت کار , استعمال , راسته , دسته , زمره , فرقه مذهبي , سامان , انجمن , ارايش , مرتبه , سبک , مرحله , دستور , فرمايش , حواله , خواهش , تقاضا , خواسته , خواستار شدن , تمنا کردن , تقاضا کردن
عرض حاللغتنامه دهخداعرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در آن نویسند. (فرهنگ فارسی معین ). درخواست نامه . عریضه . قسه . شکوائیه . و رجوع به عرض الحال شود.
عریضةلغتنامه دهخداعریضة. [ ع َ ض َ ] (ع ص ) مؤنث عریض . رجوع به عریض شود. || (اِ) در اصطلاح منشیان ، عرض حال است . (از اقرب الموارد). معروض داشته و عرض کرده شده . (آنندراج ). عرض حال . قصه . درخواست نامه . || نامه ای که زیردستی به مافوق و یا کوچکی به بزرگی نویسد. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، عَ
درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit
درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
التماس و درخواستلغتنامه دهخداالتماس و درخواست . [ اِ ت ِ س ُ دَ خوا/ خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چیزی را خواستن . چیزی را طلبیدن . خواهش چیزی کردن . رجوع به التماس شود.
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit