دیرپروالغتنامه دهخدادیرپروا. [ پ َرْ ] (ص مرکب ) دیرتوجه . دیر التفات . (یادداشت مؤلف ). دیرآشنا. دیر صلح . (آنندراج ) : فراموشم کند آن دیرپروابلای جان مردودم همین است .بابافغانی .
دیررویلغتنامه دهخدادیرروی . (نف مرکب ) دیررو. دیر روینده . آن تخم که دیر از خاک سرزند. (یادداشت مؤلف ).
دگرپیرویheteronomyواژههای مصوب فرهنگستانسطحی از تحولیافتگی که در آن کودک در ارزیابی و تنظیم رفتار، ناتوان و از جهت قضاوت اخلاقی وابسته است
تصوردیکشنری عربی به فارسیروبروشدن , مواجه شدن با , در نظر داشتن , انتظار داشتن , درذهن مجسم کردن , خيال بافي کردن , رويايي بودن , دررويا ديدن , تجسم کردن , تصور کردن