درستوییلغتنامه دهخدادرستویی . [ دُ رُ ] (ص نسبی ) نسبتی است به درستویه که نام مردی است . (از الانساب سمعانی ).
درستگولغتنامه دهخدادرستگو. [ دُ رُ ] (نف مرکب ) درست گوینده . راستگو و صادق القول . (آنندراج ). ضد دروغگو. (ناظم الاطباء).
درستگیلغتنامه دهخدادرستگی . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) درست بودن : هکوع ؛ بازشکسته شدن استخوان بعددرستگی . (از منتهی الارب ). || راستی . حقیقت . || صحت . تندرستی . (ناظم الاطباء): مرَض ؛ بیماری و پراکندگی مزاج بعدِ صحت و درستگی . (منتهی الارب ). || درست و آراس
درستویهلغتنامه دهخدادرستویه . [ دُ رُ ی َ ] (اِخ ) نامی از نامهای ایرانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درستویی و ابن درستویه شود.
درستیلغتنامه دهخدادرستی . [ دُ رُ ] (حامص ) راستی . (آنندراج ). صدق . صحت . حقیقت . واقع : درشت است پاسخ ولیکن درست درستی درشتی نماید نخست . ابوشکور.که میراث بود از شه کیقباددرستی بدان بد کیان را نژاد. فردو