درس خواندنلغتنامه دهخدادرس خواندن . [ دَ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن درس . درس گرفتن . فراگرفتن درس . تلمذ کردن . شاگردی کردن . تعلم : ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خو
درخواندنلغتنامه دهخدادرخواندن . [ دَ خوا /خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن . آواز کردن . پیش طلبیدن : دهگان و پنجگان را همی درخواندندی [ به خانه ٔ خواب ذوالاعواد ] و همی کشتند، تا مهتران س
درس کردنلغتنامه دهخدادرس کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درس خواندن . فراگرفتن . یاد گرفتن . آموختن . تتلمذ. تعلم . خواندن : پندحجت را بخوان و درس کن زیرا که هست چون قران از محکمی و
studyingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال مطالعه، درس خواندن، مطالعه کردن، خواندن، بررسی کردن، تحصیل کردن، فرا گرفتن، اموختن
مدارستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چیزی را بهعنوان درس خواندن.۲. مذاکرۀ درسی کردن؛ مذاکره و مباحثه.