دیرش رخشآفتاب/ دیرش رخشافتابbright sunshine durationواژههای مصوب فرهنگستاندورۀ زمانیای که در آن تابش خورشیدی بهشدتی است که از اجسام سایههای آشکار ایجاد کند متـ . ساعات آفتابی
درپیشلغتنامه دهخدادرپیش . [ دَ ] (ق مرکب ) سابق . سابقاً. پیش از این . قبل از این . آنفا. (ناظم الاطباء). متقدما. در جلو: اسلاف ، تقدم ؛ در پیش فرستادن . (دهار).- در پیش آمدن ؛ نزدیک آمدن . (ناظم الاطباء).- || قبل از این آمدن . (ناظم الاطباء).- || مقاومت نم
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق و چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب باشد و یا از خارج .(ناظم الاطباء). موضوعی که معلم به شاگرد آموزد. خواندن کتاب ، به لفظ گفتن و دادن و گرفتن و کردن و خواندن مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در درس د
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق . (منتهی الارب ). قسمتی از آنچه درس داده شود.(از اقرب الموارد). || راه پنهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُروس . (اقرب الموارد). || گر شتر. (منتهی الارب ). آثار جرب در شتر. (ناظم الاطباء). اولین آثار جرب . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). |
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و مورخین عهد قدیم هم چنین نوشته اند ولی مورخین قرون اسلامی او را اسکندر ۞ یا اسکندر الرومی ۞ و یا اسکندر ذی القرنین ۞ نامیده اند و بعضی هم اسکن
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق و چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب باشد و یا از خارج .(ناظم الاطباء). موضوعی که معلم به شاگرد آموزد. خواندن کتاب ، به لفظ گفتن و دادن و گرفتن و کردن و خواندن مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در درس د
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق . (منتهی الارب ). قسمتی از آنچه درس داده شود.(از اقرب الموارد). || راه پنهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُروس . (اقرب الموارد). || گر شتر. (منتهی الارب ). آثار جرب در شتر. (ناظم الاطباء). اولین آثار جرب . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). |
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِراس . و رجوع به دراس شود. || کهنه کردن جامه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کهنه گردیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است .
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دِ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). جامه ٔ پوسیده وکهنه . (از اقرب الموارد). || دم شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرس . رجوع به دَرس شود. ج ، أدراس ، درسان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
دردرسلغتنامه دهخدادردرس . [ دَ رَ /رِ ] (نف مرکب ) رسنده به درد. || آنکه به نیازهای مردم رسیدگی کند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق و چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب باشد و یا از خارج .(ناظم الاطباء). موضوعی که معلم به شاگرد آموزد. خواندن کتاب ، به لفظ گفتن و دادن و گرفتن و کردن و خواندن مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در درس د
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع اِ) سبق . (منتهی الارب ). قسمتی از آنچه درس داده شود.(از اقرب الموارد). || راه پنهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُروس . (اقرب الموارد). || گر شتر. (منتهی الارب ). آثار جرب در شتر. (ناظم الاطباء). اولین آثار جرب . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). |
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِراس . و رجوع به دراس شود. || کهنه کردن جامه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کهنه گردیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است .
درسلغتنامه دهخدادرس . [ دِ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). جامه ٔ پوسیده وکهنه . (از اقرب الموارد). || دم شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرس . رجوع به دَرس شود. ج ، أدراس ، درسان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).