درسلغتنامه دهخدادرس . [ دَ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِراس . و رجوع به دراس شود. || کهنه کردن جامه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا
مقاراءةلغتنامه دهخدامقاراءة. [ م ُ رَ ءَ ] (ع مص ) سبق گفتن و درس کتاب کردن و با هم مذاکره کردن . قِراء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشارکت کردن در درس . (از اقرب الموارد).
مدارسةلغتنامه دهخدامدارسة. [ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) چیزی با کسی درس کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سبق گفتن و درس کتاب کردن . (منتهی الارب ). کتاب را تدریس کردن . دراس . (از
ادراسلغتنامه دهخداادراس . [ اِ ] (ع مص ) سبق گفتن . (منتهی الارب ). درس کتاب کردن . (آنندراج ). تدریس .
دراسةلغتنامه دهخدادراسة. [ دِ س َ ] (ع مص )دراست . سبق گفتن . || درس کتاب کردن . (از منتهی الارب ). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). || علم خواندن . (ا