درغستلغتنامه دهخدادرغست . [ دَ غ َ ] (ص ) هرزه و نامعقول . (برهان ) (آنندراج ). ابله . بیهوده . (ناظم الاطباء).
درغشتلغتنامه دهخدادرغشت . [ دَ غ َ ] (اِ) تره ای باشد. (آنندراج ). سبزی و سبزه زار. (از ناظم الاطباء). ظاهراً محرف برغست یا ورغست است . رجوع به برغست و ورغست شود.
درغستانلغتنامه دهخدادرغستان . [ دُ رِ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی خاور سعیدآباد و سر راه مالرو تکیه به قلعه سنگ ، با 480 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزارع دار
درغستانلغتنامه دهخدادرغستان . [ دُ رِ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی خاور سعیدآباد و سر راه مالرو تکیه به قلعه سنگ ، با 480 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزارع دار