خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمانده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اعیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'yā ۱. مانده کردن؛ خسته کردن؛ درمانده کردن کسی را در کار.۲. دشوار شدن کار بر کسی.۳. مانده شدن.
-
ستوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] sotuhidan ۱. به ستوه آمدن؛ به تنگ آمدن.۲. خسته و درمانده شدن.۳. ستیزه کردن.
-
استیصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استئصال] 'estisāl ۱. از بیخ و بن کندن؛ ریشهکن کردن؛ برانداختن.۲. درمانده و بیچاره شدن؛ درماندگی: با حالت استیصال پرسید: حالا چه کار کنم؟.
-
ستوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹استوه، استه، سته› sotuh ۱. خسته؛ درمانده: ◻︎ خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱: ۵۱).۲. افسرده؛ ملول.۳. [مقابلِ نستوه] بهتنگآمده؛ بستوه؛ بسته.〈 به ستوه آمدن: (مصدر لازم)۱. به تنگ آمدن؛ ملول شدن.۲. خسته و درمانده...
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ājez ۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر ...