درنشستنیلغتنامه دهخدادرنشستنی . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) هر چیز لایق سواری . (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که «برنشستنی » باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است .
درنشستنلغتنامه دهخدادرنشستن . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن : اًرداف ، ردف ؛ از پی کسی درنشستن . (دهار). حَثْو، حَثْی ؛ به زانو درنشستن . (تاج المصادر بیهقی ).- بهم درنشستن ؛ بی مراعات تشریفات گرد یکدیگر نشستن : نبد کهتر از مهتران بر