درنوردیدنلغتنامه دهخدادرنوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن و قطع کردن . (از آنندراج ). درنوشتن گسترده ای را. لوله کردن . درپیچیدن . طی . طی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تا کردن . ورمالیدن . با هم پیچیدن و درنوردن کنانیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن .خلاف گستردن . برچیدن . ادراج . (دها
درنوردیدهلغتنامه دهخدادرنوردیده . [ دَ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهم پیچیده . مطوی . مطویة.(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درنوردیدن شود.
درنوردیدنفرهنگ فارسی معین(دَ. نَ وَدَ) (مص م .) 1 - درهم پیچیدن . 2 - سپری کردن . 3 - پیمودن ، طی کردن راه .
اِجتاحَدیکشنری عربی به فارسیدرنورديد , در هم کوبيد , ريشه کن کرد , نابود کرد , متلاشي کرد , منهدم کرد , حمله کرد , تخريب کرد , خراب کرد , ويران کرد
فمینیسم فراملیtransnational feminismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فمینیسم که معتقد است انسجام سیاسی فمینیستها امری مطلوب و امکانپذیر است و باید با گذار از طبقه و نژاد و جنسیت و مرزهای ملی سراسر جهان را درنوردید
سهوللغتنامه دهخداسهول . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سهل . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اجرازلغتنامه دهخدااجراز. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَرْز و جِرْز و جُرز. || ارض اجراز؛ بصیغه ٔ جمع بمعنی ارض جُرز است . زمین بی نبات . (منتهی الارب ). || طوت الحیة اجرازها؛ پیچید و درنوردید مار جسم خود را. (منتهی الارب ).
سهوبلغتنامه دهخداسهوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سُهب ، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت . (آنندراج ): سهوب الفلاة؛ نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب ) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اگرچه طناب اطناب
درنوردیدنلغتنامه دهخدادرنوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن و قطع کردن . (از آنندراج ). درنوشتن گسترده ای را. لوله کردن . درپیچیدن . طی . طی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تا کردن . ورمالیدن . با هم پیچیدن و درنوردن کنانیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن .خلاف گستردن . برچیدن . ادراج . (دها
درنوردیدهلغتنامه دهخدادرنوردیده . [ دَ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهم پیچیده . مطوی . مطویة.(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درنوردیدن شود.
درنوردیدنفرهنگ فارسی معین(دَ. نَ وَدَ) (مص م .) 1 - درهم پیچیدن . 2 - سپری کردن . 3 - پیمودن ، طی کردن راه .