دروغزنلغتنامه دهخدادروغزن . [ دُ زَ ] (نف مرکب ) دروغ زننده . کاذب و دروغگو. (غیاث ). کذاب . أفاک . خارص . سَدّاج . سَهوق . فاسق . مائن . مَدّاع . (منتهی الارب ): پس مردی دیگر برخاست و گفت من دروغزن و پلیدزبانم ، دعا کن تا خدای تعالی این زبان از من ببرد، پیغمبر صلی اﷲ ع
دروغزنیلغتنامه دهخدادروغزنی . [ دُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل دروغزن . دروغگویی . دروغزن بودن . رجوع به دروغزن شود.
دروغزنیلغتنامه دهخدادروغزنی . [ دُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل دروغزن . دروغگویی . دروغزن بودن . رجوع به دروغزن شود.
دروغزنیلغتنامه دهخدادروغزنی . [ دُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل دروغزن . دروغگویی . دروغزن بودن . رجوع به دروغزن شود.