پیرانهلغتنامه دهخداپیرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به پیر. چون پیر : کعبه دیرینه عروسی است عجب نی که بر اوزلف پیرانه و خال رخ برنا بینند. خاقانی .پیرانه گریست بر جوانیش خون ریخت ب
رانهلغتنامه دهخدارانه . (ص نسبی ، اِ) شلوار و جامه ای که بر ران پوشند. (از شعوری ج 2 ورق 14). شلوار. (ناظم الاطباء).
رانهلغتنامه دهخدارانه . [ ن َ ] (اِخ ) شهری بوده بناکرده ٔ حارث بن قیس (حارث الرایش ) ملقب و معروف به تبع اول ازسلاطین یمن . (از حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 92).
پروانة مبدل گشتاورimpeller, stator, turbine wheel, driving torus, driving member, rotorواژههای مصوب فرهنگستانپروانة ورودی در مبدل گشتاور که، با راندن روغن، حرکت و توان را به توربین مبدل گشتاور منتقل میکند متـ . درونرانه