درکشلغتنامه دهخدادرکش . [ دَ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو اس
پدرکشلغتنامه دهخداپدرکش . [ پ ِ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه پدر خویش کشد : پدرکش پادشاهی را نشایدوگر شاید بجز شش مه نپاید(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدرخویش خسروپرویز را بقتل آورد).مگر در سر نداری ای پسر هش چه جوئی مهربانی از پدرکش .
درکشلغتنامه دهخدادرکش . [ دَ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو اس
درکشواژهنامه آزاد(با زبر نخست و سکون دوم و زیر سوم) حس، آگهش، دریافت، احساس، درکشیدن یا به خود درکشیدن، دریافت کردن، برکشیدن و آگاهی از بیرون و پیرامون.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
درکشلغتنامه دهخدادرکش . [ دَ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو اس
مادرکشلغتنامه دهخدامادرکش . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) مادرکشنده . کسی که مادرش را به قتل رسانیده : نرون امپراطور روم را مادرکش می خواندند. (فرهنگ فارسی معین ).
پدرکشلغتنامه دهخداپدرکش . [ پ ِ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه پدر خویش کشد : پدرکش پادشاهی را نشایدوگر شاید بجز شش مه نپاید(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدرخویش خسروپرویز را بقتل آورد).مگر در سر نداری ای پسر هش چه جوئی مهربانی از پدرکش .