درگللغتنامه دهخدادرگل . [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مازر بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقعدر 182 هزارگزی جنوب کهنوج و 7 هزارگزی جنوب راه مالرو مازر به رمشک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</s
پدرللغتنامه دهخداپدرل . [ پ ِ رِ ] (اِخ ) (فیلیپ ) موسیقیدان اسپانیائی مولد بسال 1841م .1256/ هَ . ق . در تُلُزا . وی مجذوب شیوه ٔ ریچارد واگنر است و او را آثار و قطعات بسیار است .
درگلالهلغتنامه دهخدادرگلاله .[ دَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) درکاله . درگاله . دنگاله . دنگداله . یخ زیر ناودان باشد و آن در هوای سرد بشکل مخروطی بسته می شود. (برهان ). گل فهشنگ . (ناظم الاطباء).
سمک مفلطحدیکشنری عربی به فارسینوعي ماهي پهن , لغزش , اشتباه , درگل تقلا کردن , بال بال زدن , دست وپاکردن
مرطوملغتنامه دهخدامرطوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَطم . رجوع به رطم شود. || درگل افکنده شده . (آنندراج ). || محبوس شده و در زندان افتاده . (ناظم الاطباء). || بعیر مرطوم ، شتر بازداشته شده . (از منتهی الارب ).
جمال الدینلغتنامه دهخداجمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن نصیر از ادیبان و شاعرانی بود که در دولت ملوک جبال ، از جمله سلطان سعید روزگار میگذرانید.تألیفاتی دارد از جمله مجلس آرای شهابی . او راست :گل که شایان باده بود رسیدآمدن وعده داده بود رسیدجنگ لاله گذشت و لشکر گل گرچه پس
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) مشهدی . صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است . کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از جمله ٔ آنها «رشحات الحیات » و «اسرار المکتوم » و «نقش بدیع» است . مسافرت هندوستان رفته و با شیخ فیض دکنی صحبت داشته است .
گوش داشتنلغتنامه دهخداگوش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای گوش بودن .دارای آلت شنوایی بودن . صاحب اذن بودن : عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنوددرد ما نیک نباشد به مداوای حکیم . سعدی . || به معنی متوجه شدن باشد و کنایه از دیدن و... نگاه کرد
درگلالهلغتنامه دهخدادرگلاله .[ دَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) درکاله . درگاله . دنگاله . دنگداله . یخ زیر ناودان باشد و آن در هوای سرد بشکل مخروطی بسته می شود. (برهان ). گل فهشنگ . (ناظم الاطباء).