دریافتگیلغتنامه دهخدادریافتگی . [ دَرْ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عقل . فراست . زیرکی . (ناظم الاطباء). نِظار. (از منتهی الارب ). فهم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : دادگر شاهی کز دانش و دریافتگی سخنی بر دلش از ملک معما نشود.<p class="
دریافتیلغتنامه دهخدادریافتی . [ دَرْ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دریافته شده . مأخوذ. گرفته شده . دریافت شده . || آنچه تاجر از دیگران می گیرد و به حساب خود میبرد. (لغات فرهنگستان ). مقابل پرداختی : وجه دریافتی من فلان مبلغ است .
دریافتیلغتنامه دهخدادریافتی . [ دَرْ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دریافته شده . مأخوذ. گرفته شده . دریافت شده . || آنچه تاجر از دیگران می گیرد و به حساب خود میبرد. (لغات فرهنگستان ). مقابل پرداختی : وجه دریافتی من فلان مبلغ است .
دریافتیلغتنامه دهخدادریافتی . [ دَرْ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دریافته شده . مأخوذ. گرفته شده . دریافت شده . || آنچه تاجر از دیگران می گیرد و به حساب خود میبرد. (لغات فرهنگستان ). مقابل پرداختی : وجه دریافتی من فلان مبلغ است .
راهبُرد ترمیمی دریافتیreceptive repair strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که گیرندۀ پیام برای مفهوم شدن پیام ارتباطی به کار میبرد