دریای بزرگلغتنامه دهخدادریای بزرگ . [ دَرْ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) یا دریای فلسطین ، و آن دریای عظیمی است که فیمابین آسیا واروپا و افریقا واقع است و بدین لحاظ دریای متوسط خوانده می شود. طولش از مشرق تا مغرب 2 هزار میل و عرضش از 400 تا
غولتلماسهdraaواژههای مصوب فرهنگستانساختار تلماسۀ بادی غولآسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد
تِنّینDraco, Dra, Dragonواژههای مصوب فرهنگستانهشتمین صورت فلکی بزرگ که به دور قطب شمال آسمان پیچیده است و بخشی از ستارههای آن از بین دب اکبر و دب اصغر میگذرد
پردیس دریایی،پارک دریاییmarine parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی شامل بخشی از دریا غالباً برای حفاظت از زیستگاهی خاص و حفظ پایداری بومسازگان موجوداتی که در آن زندگی میکنند
آدمبهدریا! ،هشدار آدمبهدریاman overboardواژههای مصوب فرهنگستانپیام هشداری که در هنگام سقوط فرد از روی شناور به داخل دریا برای کمکرسانی سریع بر روی شناور اعلام میشود
پرستوی دریایی بزرگ پشتسفیدSterna maxima albidorsalisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان که در مقایسه با دیگر پرندگان این تیره درشتاندامتر است و گردن و پشت سفید دارد
کبوتر دریایی بزرگگردن جنوبیMacronectes giganteusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ کبوتردریائیان و راستۀ کبوتردریاییسانان که بزرگترین عضو خانواده است؛ منقار زرد بزرگی دارد و سر و گردن و سینهاش قهوهای روشن و باقی بدنش دارای رگههای قهوهای است
کبوتر دریایی بزرگگردن شمالیMacronectes halliواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ کبوتردریائیان و راستۀ کبوتردریاییسانان با بدن خاکستری و آبی و سفید و منقار خاکستری روشن و نوک چنگکدار
غطمطملغتنامه دهخداغطمطم . [ غ َ طَ طَ ] (ع ص ) دریای بزرگ بسیارآب . (منتهی الارب ). دریای بزرگ . (از اقرب الموارد). غِطَم ّ. (اقرب الموارد). رجوع به نشوء اللغة العربیة ص 116 و 118 شود.
فراخ کرتلغتنامه دهخدافراخ کرت . [ ف َ ک َ ] (ص مرکب ) دریای بزرگ ساحل و فراخ کناره . (مزدیسنا و... تألیف معین ص 312 چ 2).
دریای اعظملغتنامه دهخدادریای اعظم . [ دَرْ ی ِاَ ظَ ] (اِخ ) بحر اعظم . دریای محیط. دریای بزرگ . اقیانوس کبیر. رجوع به اعظم و بحراعظم ذیل بحر شود.
دریای اقیانوسلغتنامه دهخدادریای اقیانوس . [ دَرْ ی ِ اُ ] (اِ مرکب ) دریایی را گویند که با اقیانوس مرتبط است مانند خلیج پارس و غیره . (تاریخ ایران باستان ص 148). و رجوع به دریای بزرگ شود.
غطامطلغتنامه دهخداغطامط. [ غ ُ م ِ ] (ع اِ) آواز. آوازجوش دیگ و دریا. || (ص ) بحر ُغطامط؛ دریای بزرگ موج بسیارآب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).