اردوان پنجملغتنامه دهخدااردوان پنجم . [ اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ ](اِخ ) اشک بیست ونهم . آخرین پادشاه اشکانی . پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان ، مدعی سلطنت شدند. از نوش
چهارمیخ بودنلغتنامه دهخداچهارمیخ بودن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بسته بودن . به بند بودن . در بند گرفتار بودن . در چهارمیخ بودن . در شکنجه و عذاب بودن : هستم چهارمیخ در این خانه ٔ دو
پوست بر کسی زندان شدنلغتنامه دهخداپوست بر کسی زندان شدن . [ ب َ ک َ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در عذاب و رنج بودن از زندگانی : یکی از پوست بیرون آی چون گل که بر من پوست زندان می نماید.سید حسن غزنوی
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
ابوحنیفه ٔ اسکافی غزنویلغتنامه دهخداابوحنیفه ٔ اسکافی غزنوی . [ اَ ح َ ف َ ی ِ اِ ی ِغ َ ن َ ] (اِخ ) ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آورده است که : در این روزگار که تاریخ اینجا رسانیده بودم ما را صحب