پیر صدسالهلغتنامه دهخداپیر صدساله . [ رِ ص َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری که سال عمرش بصد رسیده باشد. || (اِخ ) رجوع به پیر سیصدساله و رجوع به پیر صوفی شود.
پیر سیصدسالهلغتنامه دهخداپیر سیصدساله . [ رِ ص َ ل َ ] (اِخ ) نام پیری مشهور. مدفن و مزار وی به شهر هرات بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 343). و رجوع به رجال حبیب السیر ص 186 و مجالس النفائس ص <s
خردسالهلغتنامه دهخداخردساله . [ خ ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خردسال . آنکه او را سن کم است : همچو زلف نیکوان خردساله تاب خوردهمچو عهد دوستان سالخورده استوار.فرخی .
صدسالهلغتنامه دهخداصدساله . [ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی مرکب ) دارای صد سال . مرد صدساله ؛ مردی که عمر او به صد سال رسیده است . || (اِ مرکب ) یادبودی بمناسبت صدمین سال تولد یا وفات شخصی یا حدوث واقعه ای یا تأسیس امری .