دستخوشفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بازیچه و مسخرۀ دیگری شود.۲. زبون.۳. زیردست.۴. (شبه جمله) [عامیانه] کلمۀ تحسین که در قمار به کسی که خوب بازی کند و ببرد یا به کسی که با تردستی و مهارت کاری انجام بدهد میگویند؛ آفرین.۵. (اسم) [عامیانه] پولی را میگویند که کسی که در قمار برده به رسم انعام به دیگری بده
tossesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرتاب می شود، پرتاب، تلاطم، پرت کردن، انداختن، بالا انداختن، دستخوش اواج شدن
رميةدیکشنری عربی به فارسیپرتاب , انداختن , پرت کردن , افکندن , ويران کردن , بالا انداختن , دستخوش اواج شدن , متلا طم شدن , تلا طم
دستخوشفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بازیچه و مسخرۀ دیگری شود.۲. زبون.۳. زیردست.۴. (شبه جمله) [عامیانه] کلمۀ تحسین که در قمار به کسی که خوب بازی کند و ببرد یا به کسی که با تردستی و مهارت کاری انجام بدهد میگویند؛ آفرین.۵. (اسم) [عامیانه] پولی را میگویند که کسی که در قمار برده به رسم انعام به دیگری بده
دستخوشفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بازیچه و مسخرۀ دیگری شود.۲. زبون.۳. زیردست.۴. (شبه جمله) [عامیانه] کلمۀ تحسین که در قمار به کسی که خوب بازی کند و ببرد یا به کسی که با تردستی و مهارت کاری انجام بدهد میگویند؛ آفرین.۵. (اسم) [عامیانه] پولی را میگویند که کسی که در قمار برده به رسم انعام به دیگری بده