دستنگیلغتنامه دهخدادستنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) مخفف دست تنگی در تداول . (از ناظم الاطباء). رجوع به دست تنگی شود.
گذشتنیفرهنگ فارسی عمید۱. قابل گذشتن.۲. پایانیافتنی؛ فناشدنی: ◻︎ هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲: ۶۸۰).
گذشتنیلغتنامه دهخداگذشتنی . [ گ ُ ذَ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل گذشتن . به اتمام رسیدنی . پایان یافتنی . بسررسیدنی : هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی خرم کسی شودمگر از موت غافلی .سعدی .