دستوری 2grammaticalواژههای مصوب فرهنگستان1. مربوط به دستور زبان 2. ویژگی جملهای که با قواعد ارائهشده در دستور خاص یک زبان مطابقت دارد
دستوریلغتنامه دهخدادستوری . [ دَ ] (حامص مرکب ) وزارت . (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری : بدو گفت قیصر که جاوید زی که دستوری خسروان را سزی . فردوسی . || (اِ مرکب ) اجازه . اذن . رخصت و اجازت . (برهان ) (غیاث ). دستور. هوادة. (منتهی الار
دستوریفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجازه، اذن، رخصت ۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده ۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه
دستوریلغتنامه دهخدادستوری . [ دَ ] (حامص مرکب ) وزارت . (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری : بدو گفت قیصر که جاوید زی که دستوری خسروان را سزی . فردوسی . || (اِ مرکب ) اجازه . اذن . رخصت و اجازت . (برهان ) (غیاث ). دستور. هوادة. (منتهی الار
دستوریفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجازه، اذن، رخصت ۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده ۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه
دستوریلغتنامه دهخدادستوری . [ دَ ] (حامص مرکب ) وزارت . (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری : بدو گفت قیصر که جاوید زی که دستوری خسروان را سزی . فردوسی . || (اِ مرکب ) اجازه . اذن . رخصت و اجازت . (برهان ) (غیاث ). دستور. هوادة. (منتهی الار
شاه دستوریلغتنامه دهخداشاه دستوری .[ دَ ] (ص نسبی مرکب ) مطابق فرموده ٔ شاه . مطابق حکم سلطان . بر حسب امر و فرمان شاه . (یادداشت مؤلف ).- جوابهای شاه دستوری ؛ پاسخهای آمرانه همچون امر شاهان . (از یادداشت مؤلف ).
تاریخ دستوریimposed dateواژههای مصوب فرهنگستانتاریخی تعیینشده که فعالیتی از پروژه نمیتواند پیش از آن آغاز شود یا پس از آن پایان یابد
تاریخگذاری دستوریformula datingواژههای مصوب فرهنگستانتاریخگذاری مطلق با استفاده از ویژگیهای ذاتی دستساختهها بهخصوص برای سفال و تنبوشه