دستور تقلیل سرعتslow orderواژههای مصوب فرهنگستاندستور کم کردن سرعت در بخشی از خط آهن به دلیل معایب خط یا بستر آن
دستورلغتنامه دهخدادستور. [ دَ ] (اِ مرکب ) صاحب مسند. صدر. در اصل دَست وَر بوده به معنی صاحب مسند... حرف تاء مضموم کرده دستور بوزن مستور خواندند. (از آنندراج ). مرکب است از: دست
عمل کردنلغتنامه دهخداعمل کردن . [ ع َ م َ ک َدَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . کاری کردن : چو خسرو دید کایام آن عمل کردکمند افزود و شادروان بدل کرد. نظامی .چون عمل کردی شجر بنشاندی اندر
totableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل اعتماد، مطرح کردن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن، در فهرست نوشتن
tabledدیکشنری انگلیسی به فارسیداده شده، مطرح کردن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن، در فهرست نوشتن