دشتیینلغتنامه دهخدادشتیین . [ دَ ] (اِخ ) پیروان «دشتی » و او در اول طریقه ٔ ماری الاسقف داشت از ثنویه ، سپس با او مخالفت کرد. (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به دشتی شود.
گذشتنفرهنگ فارسی عمید۱. سرآمدن و به پایان رسیدن وقت و زمان.۲. [مجاز] بخشودن.۳. گذر کردن؛ عبور کردن.۴. [قدیمی، مجاز] مردن.۵. [قدیمی، مجاز] روی دادن.
گذشتنلغتنامه دهخداگذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ. نفوذ. مضاء. مجاوزه . (ترجمان القرآن ): اجتیاز؛ گذشتن از جایی و رفتن و بریدن مسافت را.(منتهی الارب ). عنود؛ از راه ب
دستچینکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ن، گلچین کردن، برداشتن، چیدن، جدا کردن، سوا کردن، الک کردن، علامت گذاشتن، پسندیدن تلخیص کردن لطف کردن
تلخیص کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه تلخیص کردن، خلاصهکردن، تخلیص کردن، جمع بندی کردن، دستچین کردن
سوا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدا شدن ۲. متارکه کردن، طلاق دادن، طلاق گرفتن ۳. یکدیگر را ترک کردن ۴. انتخابشدن، گزیدهشدن، دستچین شدن
دستچینکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ن، گلچین کردن، برداشتن، چیدن، جدا کردن، سوا کردن، الک کردن، علامت گذاشتن، پسندیدن تلخیص کردن لطف کردن