دست به سرلغتنامه دهخدادست به سر. [ دَ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) دست بر سر. متحیر و متأسف . (غیاث ) : آن سرور کائنات وآن فخر بشرجبریل امین ز قرب او دست بسر. ؟ (از آنندراج ).و رجوع به ترکیب
دست به سرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغمگین؛ اندوهناک. دستبهسر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] روانه ساختن و دور کردن کسی از نزد خود با حیله و نیرنگ: ◻︎ رازداری نَبُوَد شیوۀ زاهد چو سبو / از در
نهادنلغتنامه دهخدانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای
سرلغتنامه دهخداسر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
لهراسبلغتنامه دهخدالهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در د