خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دست نوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
flip pass, hand-off pass
پاس دستبهدست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، پاس نزدیک با حرکتی کوتاه و نرم که در آن توپ را مستقیماً به دست همتیمی میدهند
-
digits of hand, fingers including thumb
انگشتان دست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] مجموعۀ انگشتهای هر دست که هرکدام از چند بند تشکیل شده است
-
dorsum of hand, dorsum manus
پشت دست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای در سطح پسین دست بین مچ و انگشتان
-
downstream 1
پاییندست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مسیری که زیمایه/ آنزیم رِنا بسپاراز از نقطۀ پیشبَر به سمت پایانگر ژن طی میکند
-
handsfree, handsfree telephone, loudspeaking telephone, handsfree phone
دستآزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] تلفنی که برای مکالمه نیازی به در دست گرفتن گوشی آن نیست
-
bump
دستانداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] برآمدگیهای جاده و خیابان که موجب مزاحمت در حرکت وسایل نقلیه شود
-
open string
دستباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از سیمهای زهصداهای زخمهای یا کمانهای در حالتی که بدون پردهگیری نواخته شوند
-
handout
دستبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] یک یا چند برگ کاغذ حاوی اطلاعات کلی دربارۀ یک موضوع که برای دنبال کردن مطلب در کلاس یا سخنرانی و امثال آن در میان حاضران پخش میکنند
-
arm guard, bracer
دستپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پوششی پلاستیکی یا چرمی برای محافظت از بخش داخلی ساعد در برابر سوختگی ناشی از رهش زه
-
lobster hand, lobster daw
دست خرچنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] ← دست شکافدار
-
string hand
دست خم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] دستی که در هنگام تیراندازی زه را به عقب میکشد متـ . دست کشش drawing hand
-
dentures
دستدندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] مجموعۀ دندانهای مصنوعی فک بالا و پایین
-
artifact 3/ artefact 3
دستساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] آنچه بشر ساخته یا شکل داده یا از آن استفاده کرده است، از نوع اشیا، سازهها، وسایل، بافتها، آرایهها، سفالینهها، سلاحها و آثار هنری
-
bow arm
دست ستون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] دستی که در هنگام تیراندازی کمان را نگه میدارد متـ . دست کمان bow hand
-
drawing hand
دست کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← دست خم