دست و پافرهنگ گنجواژه اندامها، اندام بدن و مجازاً توانائی و عُرضه.دست و پاچُلُفتی، دست و پا لرزیدن= ترسیدن.دست و پا پنبهای= بی عُرضه. دست و پا شکسته= ناقص. دست و پا زدن= تقلا کردن.
پلمسفرهنگ انتشارات معین(پَ مَ) 1 - مضطرب شدن و دست و پا گم کردن ، اضطراب . 2 - متهم ساختن . 3 - دروغ گفتن .
گیج شدنلغتنامه دهخداگیج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست و پا گم کردن . حیران شدن . خود را گم کردن : گیج شده ست این سر من این سر سرگشته ٔ من تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم .مولوی
هاج و واج ماندنلغتنامه دهخداهاج و واج ماندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر ماندن . سرگشته ماندن . سرگردان ماندن . || دست و پا گم کردن . || گیج ماندن .
پلمسلغتنامه دهخداپلمس . [ پ َ م َ ] (اِ) پلمسه . مضطرب شدن و دست و پا گم کردن . (برهان قاطع). اضطراب . || متهم ساختن . (برهان قاطع). || دروغ گفتن . (برهان قاطع).