خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسَّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) تتمه ٔ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. (برهان ) (آنندراج ). دسک . دشک . || گلوله ٔ ریسمانی . (برهان ) (آنندراج ).
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دُ س َ / س ِ ] (اِ) گلوله ٔ سنگ . (برهان ) (آنندراج ).
-
دسة
لغتنامه دهخدا
دسة. [ دَس ْ س َ ] (ع اِ) بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
دثه
لغتنامه دهخدا
دثه . [ دُث ْ ث َ ] (ع اِ) زکام اندک . (منتهی الارب ). زکام قلیل . (اقرب الموارد).
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) تتمه ٔ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. (برهان ) (آنندراج ). دسک . دشک . || گلوله ٔ ریسمانی . (برهان ) (آنندراج ).
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دُ س َ / س ِ ] (اِ) گلوله ٔ سنگ . (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دسک
لغتنامه دهخدا
دسک . [ دَ ] (اِ) رشته و ریسمان تابیده را گویند که بر سوزن می کشند. (برهان ) (آنندراج ). رشته ٔ جامه دوختن . (شرفنامه ٔ منیری ). دسه . دشک . و رجوع به دسه و دشک شود.
-
تمسن
لغتنامه دهخدا
تمسن .[ ت ُ س ُ ] (اِخ ) جیمز... شاعر اسکاتلندی (1700-1748 م ) است که در ادنام متولد شد. او راست : دسه زون .
-
غل
لغتنامه دهخدا
غل . [ غ َل ل ] (ع مص ) دست وا گردن بستن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): غل یده الی عنقه ؛ آن را با غل بست . (از منتهی الارب ). || طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن . (منتهی الارب ). گذاشتن غل در گردن یا دست کسی . (از تاج العروس ). || غل در شی...
-
غژغاو
لغتنامه دهخدا
غژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و ل...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ای...