دشتیینلغتنامه دهخدادشتیین . [ دَ ] (اِخ ) پیروان «دشتی » و او در اول طریقه ٔ ماری الاسقف داشت از ثنویه ، سپس با او مخالفت کرد. (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به دشتی شود.
گذشتنفرهنگ فارسی عمید۱. سرآمدن و به پایان رسیدن وقت و زمان.۲. [مجاز] بخشودن.۳. گذر کردن؛ عبور کردن.۴. [قدیمی، مجاز] مردن.۵. [قدیمی، مجاز] روی دادن.
گذشتنلغتنامه دهخداگذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ. نفوذ. مضاء. مجاوزه . (ترجمان القرآن ): اجتیاز؛ گذشتن از جایی و رفتن و بریدن مسافت را.(منتهی الارب ). عنود؛ از راه ب
دشتناملغتنامه دهخدادشتنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) دشنام . (آنندراج ). فحش و سخن زشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به دشنام شود.
دشتناملغتنامه دهخدادشتنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) دشنام . (آنندراج ). فحش و سخن زشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به دشنام شود.
قندشتنلغتنامه دهخداقندشتن . [ ق َ دِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 4هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ تربت حیدریه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معت