دغل کارلغتنامه دهخدادغل کار. [ دَغ َ ] (ص مرکب ) حیله باز و مکار. دغلباز : زآنکه این مشتی دغل کار سیه دل ، تا نه دیر همچو بید پوده می ریزند درتحت التراب .عطار.
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله . (برهان ) (غیاث ). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ) : اما به هر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل ... هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ ِ ] (ع ص ) مکان دغل ؛ جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل .[ دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی . (منتهی الارب ). عیب و فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری . (از اقرب الموارد). || درخت انبوه درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده . (دهار) (از اقرب الموارد). || بسیار گیاه و درهم آمیختگی آن . (منتهی
چذغللغتنامه دهخداچذغل . [ ] (اِخ ) در حدودالعالم آمده است : «ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده ، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار، و از وی اسب خیزد و اندر وی معدن هاست و از وی گوسپند بسیار خیزد». (حدود العالم چ سید جمال الدین تهرانی ص 68)
متقلبفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که در کاری دغلی و نادرستی میکند؛ دغلکار.۲. [قدیمی] دگرگونشونده؛ برگردنده.
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله . (برهان ) (غیاث ). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ) : اما به هر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل ... هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ ِ ] (ع ص ) مکان دغل ؛ جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل .[ دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی . (منتهی الارب ). عیب و فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری . (از اقرب الموارد). || درخت انبوه درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده . (دهار) (از اقرب الموارد). || بسیار گیاه و درهم آمیختگی آن . (منتهی
دغلفرهنگ فارسی عمید۱. نادرست؛ حیلهگر؛ مکار.۲. کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد.۳. [قدیمی] سیم و زر قلب و ناسره: ◻︎ تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی: ۸۹).۴. (اسم) حیله؛ مکر.
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله . (برهان ) (غیاث ). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ) : اما به هر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل ... هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599
دغللغتنامه دهخدادغل . [ دَ غ ِ ] (ع ص ) مکان دغل ؛ جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دغللغتنامه دهخدادغل .[ دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی . (منتهی الارب ). عیب و فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری . (از اقرب الموارد). || درخت انبوه درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده . (دهار) (از اقرب الموارد). || بسیار گیاه و درهم آمیختگی آن . (منتهی