دفعشدنیdisposableواژههای مصوب فرهنگستانویژگی محصولات مصرفی یا وسایل بستهبندیای که پس از یک یا چند بار استفاده دور ریخته میشوند
دفع شدنلغتنامه دهخدادفع شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف شدن . زایل شدن . (ناظم الاطباء). زدوده شدن : نزدیک بود که کاربزرگ شود و شکست و رخنه کند پس صباح کرد و حال آنکه هر بلائی دفع شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).کز شکسته آمدن
دفیئةلغتنامه دهخدادفیئة. [ دَ ءَ ] (ع ص ) أرض دفیئة؛ زمین گرم ، و لیلة دفیئة کذلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دفئة. و رجوع به دفئة شود.
دفئةلغتنامه دهخدادفئة. [ دَ ف ِ ءَ ] (ع ص ) مؤنث دفی ٔ. (از اقرب الموارد). رجوع به دفی ٔ شود.- أرض دفئة ؛ زمین گرم . (منتهی الارب ). دفیئة. و رجوع به دفیئة شود.