لغتنامه دهخدا
موج زدن . [ م َ / م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تموج . پدید آمدن خیزاب بر دریا. تلاطم . پیدا آمدن کوهه ٔ آب دریا. (از یادداشت مؤلف ). مور. (منتهی الارب ). متموج شدن ؛ برآمدگی های پیاپی در سطح آب دریا یابرکه و غیره بر اثر وزش باد پیدا آمدن <span cla