دلداریلغتنامه دهخدادلداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلدار. معشوقگی . معشوق بودن . محبوب بودن : ز دلداری دلی بی بهر بودش ز بی یاری شکر چون زهر بودش . نظامی .دلت گرچه به دلداری نکوشدبگو تا عشوه رنگی می فروشد. <p class
دلداریلغتنامه دهخدادلداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلدار. معشوقگی . معشوق بودن . محبوب بودن : ز دلداری دلی بی بهر بودش ز بی یاری شکر چون زهر بودش . نظامی .دلت گرچه به دلداری نکوشدبگو تا عشوه رنگی می فروشد. <p class
دلداریلغتنامه دهخدادلداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلدار. معشوقگی . معشوق بودن . محبوب بودن : ز دلداری دلی بی بهر بودش ز بی یاری شکر چون زهر بودش . نظامی .دلت گرچه به دلداری نکوشدبگو تا عشوه رنگی می فروشد. <p class