عملگر دلdel operatorواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که به تابع f از سه متغیر و x و y و z تابعی بُرداریمقدار منسوب میکند که مؤلفههای آن در جهتهای x و y و z مشتقات جزئی متناظر f هستند متـ . نابلا nabla
خط اختصاصیdedicated access line, DAL, dedicated line, DLواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط ارتباطی که بهطور اختصاصی میان مشترک و شبکۀ مخابراتی برای مبادلۀ انواع داده به کار میرود
جلای ماتdull lusterواژههای مصوب فرهنگستانجلای سطح کانی یا سنگ هنگامی که نور را به جای بازتاباندن بپاشاند
افسوسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رتا، کاش، کاشکی، دردا!، آوخ، بدا، اَسَفا، ای دلِ غافل!، ایکاش، متأسفانه، باتأسف و افسوس بدبختانه، معالأسف، معالتأسف
پای داشتنلغتنامه دهخداپای داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پایداری کردن . تاب داشتن در مقاومت . قدرت مقابله داشتن . مصابرت ورزیدن . ثبات ورزیدن . استقامت . مقاومت . استوار بودن . پای فشردن . پافشردن . پافشاری کردن : منوچهر بر میسره جای داشت که با جنگ مردان همی پای داشت .<
غافللغتنامه دهخداغافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر این گردون گردان نیست
چکیدنلغتنامه دهخداچکیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک ریخته شدن . (آنندراج ). معروف است . (غیاث ). ریزان شدن مایع به شکل قطره . (ناظم الاطباء). ریختن مایع به شکل قطره . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اِنمِجاج . تَقَطﱡر. تَکَوﱡر. رَش . قَطَر. قَطر. قُطور. وَد