دلکولغتنامه دهخدادلکو. [ دِ ک ُ] (اِ) (اصطلاح مکانیک ) دستگاه قطع و وصل جریان برق است در موتور اتومبیل که از دو قسمت ساخته شده : قسمتی مربوط به قطع و وصل جریان برق باطری و قسمت دیگر مربوط به تقسیم جریان برق قوی به سیم سر شمعهاست ، که اولی بوسیله ٔ پلاتین و دومی توسط چکش برق انجام می گیرد. (فر
دلکوفرهنگ فارسی عمیددستگاه کوچکی در موتور اتومبیل برای توزیع برق جهت تولید انفجار در مخلوط هوا و بخار بنزین.
دلکوفرهنگ فارسی معین(دِ کُ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاه قطع و وصل جریان برق است در موتور اتومبیل که از دو قسمت ساخته شده : قسمتی مربوط به قطع و وصل جریان برق باتری و قسمت دیگر مربوط به تقسیم جریان برق قوی به سیم سرشمع هاست . که اولی به وسیلة پلاتین و دومی توسط چکش برق انجام می گیرد.
دلقاءلغتنامه دهخدادلقاء. [ دَ ] (ع ص ) ناقة دلقاء؛ شتر ماده ٔ دندان ریخته از پیری که چون آب خورد از دهنش بیرون افتد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیف دلقاء؛ شمشیر به آسانی برآینده از نیام . (منتهی الارب ). و صاحب المعیار گوید دلیلی بر صحت آن در دست نیست .
دلاکیلغتنامه دهخدادلاکی . [ دَل ْ لا ] (حامص )عمل دلاک . شغل دلاک . رجوع به دلاک شود. || شغل سرتراش . عمل سلمانی . سرتراشی . رجوع به دلاک شود.- امثال : دلاکی را از (با) سر کچل دیگری آموختن (یاد گرفتن )؛ برای جلب نفع خود بزیان دیگری عمل
دلکوبلغتنامه دهخدادلکوب . [ دِ ] (نف مرکب ) دل کوبنده . کوبنده ٔ دل . دل شکن . دل آزار : در خمار باده دلکوب است سیر گلستان درد سر از خنده ٔ گلها چرا باید کشید.کلیم (از آنندراج ).
اجزای خودرو: لوازم یدکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت خودرو: لوازم یدکی، فرمان، دنده، پدال گاز موتور، شمع، پلاتین، دلکو، کویل، پیستون، سوپاپ، سیلندر، سرسیلندر، کاربُراتور، کاربرات، میللنگ، یاتاقان بدنه، اتاقک، سپر، گلگیر، صندوق عقب، کاپوت سوخت، بنزین، باک بنزین، پمپ بنزین، فیلتر بنزین چراغ بالا، چراغ پایین، راهنما، چراغ [دنده] عقب، چراغ تر
شمعلغتنامه دهخداشمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ابومونس . (از منتهی الا
دلکوبلغتنامه دهخدادلکوب . [ دِ ] (نف مرکب ) دل کوبنده . کوبنده ٔ دل . دل شکن . دل آزار : در خمار باده دلکوب است سیر گلستان درد سر از خنده ٔ گلها چرا باید کشید.کلیم (از آنندراج ).