لغتنامه دهخدا
بخس . [ ب َ ] (ص ) پژمرده و فراهم آورده . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). پژمرده و افسرده و منقبض و درهم کشیده .(ناظم الاطباء). گداخته و پژمرده . (غیاث اللغات ). || (اِ) پوستی که از حرارت آتش چین چین و درهم کشیده و پژمرده شده باشد. (برهان قاطع). پوستی که تف آتش