لغتنامه دهخدا
بهم زدن . [ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن و زیر و رو کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مخلوط کردن و بی ترتیب کردن و آشفته کردن . (ناظم الاطباء): چای را بهم زدن . || خراب و پریشان کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خراب کردن . بی ترتیب کردن . آشفته ساختن . (فرهنگ فارسی معین )