بی غمانهلغتنامه دهخدابی غمانه . [ غ َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) با بیغمی ، در تعریف وضع و نفس مستعمل است . (از آنندراج ) : چون غنچه داشتم دل جمع اندرین چمن بر باد داد یک نفس بی غمانه ام
تفرقهلغتنامه دهخداتفرقه . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) تفرقة. تفرقت . جدایی . پراکندگی . پریشانی و اختلاف : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آنرا در معرض تفرقه آرد.
موش خرمالغتنامه دهخداموش خرما. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف که به هندی گلهری گویند. (از آنندراج )(از غیاث ). پستانداری است کوچک از راسته ٔ جوندگان ودانه خواران که جثه اش به ا
تیغ کشیدنلغتنامه دهخداتیغ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هوس قصد ناموس دارد دریغمگر برکشد شحنه ٔ عشق تیغ. ظهوری (از آنندراج ).بر روی آف