دل خون شدنلغتنامه دهخدادل خون شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن . سخت رنجیدن . سخت اندوهناک گشتن .
بند دل پاره شدنلغتنامه دهخدابند دل پاره شدن . [ب َ دِ دِ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بسیار ترسیدن . || بسیار مشوش شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
دللغتنامه دهخدادل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبر
انشراحلغتنامه دهخداانشراح . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) گشاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گشاده شد
رباطةلغتنامه دهخدارباطة. [ رِ طَ ] (ع مص ) رباطه . سخت شدن دل . (ناظم الاطباء). سنگین دل شدن . (اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). || الهام کردن صبر و قوی دل گردانیدن کسی را. (ناظم الا
انفساحلغتنامه دهخداانفساح . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) فراخ گردیدن سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انشراح صدر. (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ).