دمابلغتنامه دهخدادماب . [دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان . سکنه ٔ آن 855 تن . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
دمبلغتنامه دهخدادمب . [ دُ ] (اِ) دم . دنب . ذنب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دم شود.- دمب جنبانیدن ؛ کنایه از عجز و لابه و خوش آمدگویی و تملق است . (لغت محلی شوشتر). و رجوع به ماده ٔ دم جنباندن شود.- دمب دراز ؛ کنایه از سگ و میمون است
خوردگی دمابالاhigh-temperature corrosionواژههای مصوب فرهنگستانخوردگی فلز براثر قرار گرفتن در معرض گازهای اکسیدکننده در دمای بالا و درنتیجه واکنش مستقیم در مجاورت برقکاف متـ . اکسایش دمابالا high-temperature oxidation
اَبَررسانای دمابالاhigh temperature superconductorواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که در دمای نیتروژن مایع 77 درجۀ کلوین یا بالاتر اَبَررسانا میشود متـ . اَبَررسانای اکسیدی oxid superconductor اَبَررسانای سرامیکی ceramic superconductor