دمدهلغتنامه دهخدادمده . [ دِ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) کلمه ٔ مأخوذ از فرانسه به معنی متروک و ازمدافتاده و با فعل شدن به کار رود: کلاه گذاشتن دمده شده است . (از یادداشت مؤلف ).
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . |
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . |
دمیدهفرهنگ فارسی معین(دَ دِ) (ص مف .) 1 - فوت کرده ، پف کرده . 2 - وزیده . 3 - روییده . 4 - طلوع کرده .
دردمیدهلغتنامه دهخدادردمیده . [ دَ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دمیده : سخاش نور نخستین شناس و صور پسین که جان به قالب امید دردمیده ٔ اوست . خاقانی .نقر؛ دردمیده شده . (ترجمان القرآن جرجانی ).
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . |
نودمیدهلغتنامه دهخدانودمیده . [ ن َ / نُو دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تازه روییده شده . (ناظم الاطباء). نوسرزده : از خط نودمیده چرا این به خط شدن گر کودکان زیرک و با حیلت و فن اند.<p class="auth
نادمیدهلغتنامه دهخدانادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ندمیده . نارسته . سبزنشده . || طلوع نکرده . طالع نشده . مقابل دمیده . رجوع به دمیده شود.