دندان تیزلغتنامه دهخدادندان تیز. [ دَ ] (ص مرکب ) که دندانی تیز و برنده دارد. || بی رحم وظالم و جفاکار و متعدی . (ناظم الاطباء) : هرکه را نوبتی ز دندان تیزدر جراحت بماند پیکانش . سعد
دندانگویش اصفهانی تکیه ای: dendun طاری: dandun طامه ای: dandun طرقی: dandun کشه ای: dandun نطنزی: dendon
تیز کردنلغتنامه دهخداتیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن . (ناظم الاطباء). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). دم کارد
دندانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بی
تیزلغتنامه دهخداتیز. (ص ) معروف است که نقیض کند باشد. (برهان ) (از انجمن آرا). مقابل کند. (آنندراج ). بران و قاطع و حاد و برنده . (از ناظم الاطباء). بران . برنده . تند. قاطع.سخ
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
چکوچلغتنامه دهخداچکوچ . [ چ َ ] (اِ) خایسک و مطرقه . (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 287ذیل لغت خایسک ). چکش استادان مسگر و زرگر. (از برهان ) (آنندراج ). چکش باشد وچاکوچ نیز خوانند. (ج